اشک ها قطـره نیستنـد !
بلکه کلمـاتى هستنـد که مى افتنـد ....
فقط بخاطـر اینکه :
پیـدا نـمیکنند کسى را
که معنــى این کلمـات را بــفهمـد ... !!!
نیوتوטּ اگر جآذبہ رآ مـﮯفهمیـב،معشوقہ اش בر בفتر خآطرآتشـ
نمـﮯ نوشتــ :
اشڪ هآﮮ مـטּ همـ
روﮮ زمیـטּ افتآב
امآ تـو سیبــ رآ ترجیحـ
בآבﮮ...!
تلخ است باور ِ نبودنِ آنهایی که میتوانستند باشند!!
و تلخ تر از آن؛ باور آنهایی است که ادعای ماندن دارند...
دلـــت ...
ساحل رویای من است ...!
تن به آغوش نگاهت که زدم ...
غرق شدم در دریای احساست .
دســتانت ،
کــــــاش ...
صیـــاد ِ بزرگــــی بــــــود
دستهایم را بگیر.
می نشینم بر راه با دستهایی خالی از تو
و دستهایت و قلبی که در سرزمینِ دلتنگی پرسه می زند...
با بوسه های نخوانده،
خوابهایم را می خوانی و بیداری، ...
درون سینه آهی سرد دارم
رخی پژمرده رنگی زرد دارم
ندانم عاشقم،مستم،چه هستم
.
همین دانم دلی پر درد دارم
نمیــدانــم کــه دردم چیســت؛
امــا خــوب میــدانــم
کــه بیــن صخــره هــای قلــب تــو،
سنــگ صبــوری نیســت . . .